درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 63
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 11742
تعداد مطالب : 89
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل

دریافت کد پرواز حباب ها

مجله نایت پلاس

استخاره با قرآن کریم
دریافت کد استخاره آنلاین

سرویس چت روم ابزار پرش به بالا
ابزار های نایت اسکین فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

Upload Music
عشق و عاشقی
درد فراق و جدایی




وبلاگ عاشقانه ، باجدیدترین شعرها وعکس ها

ღ ツ وبلاگ عاشقانه ، همراه با جدیدترین شعرها و عکس های عاشقانه ღ ツ هــــر شــــب آپـــــم

دلـــتــــنــــگــــتــــم

 

دلت تنگ یک نفر که باشد!

 

 

تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد؛

 

 

و لحظه ای فراموشش کنی،

 

 

فایده ندارد…. تو دلت تنگ است،

 

 

دلت برای همان یک نفر تنگ است!

 

 

تـــا نــیــایــد تـــا نــبــاشــد

 

 

هیچ چیز درست نمی شود

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ سه شنبه پنجم آذر 1392 ] [ 0:55 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

حالا نوازشم کن

477956_a5etzs7u.jpg

 

منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست 

 

 

 

شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست

 

 

 

منو حالا نوازش کن همین حالا که تب دارم

 

 

 

اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم

 

 

 

هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کاره سختی نیست

 

 

 

بدون مرز با من باش اگر چه دیگه وقتی نیست

 

 

 

نبینم این دَم رفتن تو چشمات غصه میشینه

 

 

 

همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ دوشنبه چهارم آذر 1392 ] [ 14:27 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

دیدی ای دل

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند

 

 

گفته بودم مردم اینجا بدند

 

 

دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست

 

 

آن عزیزت عهد و پیمانت شکست

 

 

دیدی ای دل درجهان یک یارنیست

 

 

هیچکس درزندگی غمخوار نیست

 

 

دیدی ای دل حرف من بیجا نبود

 

 

از برای عشق اینجا جا نبود

 

 

نوبهارعمرم را دیدی چه شد

 

 

زندگی راهیچ فهمیدی چه شد

 

 

دیدی ای دل دوستی ها بی بهانست

 

 

کمترین چیزکه می یابی وفاست

 

 

ای دل اینجا باید از خود گم شوی

 

 

عاقبت همرنگ این مردم شوی

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ یکشنبه سوم آذر 1392 ] [ 23:38 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

می ترسم

 

اگــَـر مـــی بــیــنــــی هــنــوز تـَـنــهــــام 

 

 

بـــــﮧ خـــاطـــر عــشــق تــــُــو نــیــســـت !!

 

 

مــن فــقـــــــط مـــــی تــــــرســـــــم ؛

 

 

مـــی تـــــــرســـــــم هـــمــِـﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ یکشنبه سوم آذر 1392 ] [ 2:21 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

بازیچه بودن

 

در كودكی در كدام بازی

 

 

راهت ندادند

 

 

كه امروز

 

 

اینقدر دیوانه وار

 

 

تشنه بازی كردن با آدم هایی؟؟؟

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ یکشنبه سوم آذر 1392 ] [ 2:16 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

چشم به راتم

 

سفر کرده بیا چشمم به راهه

 

 

تا وقتی تو نیایی نمیخوابه

 

 

سفر کرده تو که گفتی میمونی

 

 

بیا برگرد میدونم نمی تونی

 

 

سفر کرده دیگه طاقت ندارم

 

 

شبا تا صبح نباشی نمیخوابم

 

 

تو می گفتی من تا آخر باهاتم

 

 

چی شد قول و قرار من چشم به راتم

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ پنجشنبه سی ام آبان 1392 ] [ 21:18 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

به لبهایت بیاموز

 

به ﻟﺑﮭﺍی ساﺩﻩ ﺍت ﺑﻳﺍﻣوز

 

 

لب های هر هرزﻩﺍی لایق ﺑﯠسه های ﺁﺗﺸﻴنت نیست

 

 

کسی راﺑﺑوس که حرمت ﺑوسه را بـــداند

 

 

و حـــــدا قل به خاطر ﺑﯠسه هایت

 

 

فردا که از کنارت رد شد

 

 

ﺑا نیشخند بهت نگوید " فاحشه "

 

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ پنجشنبه سی ام آبان 1392 ] [ 20:40 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

به هم می رسیم

 

دلم که میگیره دفترو باز میکنم خودکارو میگیرم دستم

 

 

و اسمتو رو کاغذ پر میکنم

 

 

خسته میشم

 

 

ازهمه , از همه چیز, از جای خالیت

 

 

از نوشتن زیاد اسمت

 

 

از دنیا و بی وفاییش

 

 

از آدمایی که دست به دست هم دادن تا

 

 

ما به هم نرسیم

 

 

خیلی سخته

 

 

اما من خستگی نمیفهمم

 

 

این خط ( _ )

 

 

این نشون ( + )

 

 

من و تو به هم میرسیم

 

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ چهارشنبه بیست و نهم آبان 1392 ] [ 20:16 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

دوام نمی آورم

 

خــدایا ؟

 

 

کــمــی بــیـا جــلــوتــــر

 

 

مــی خــواهـــم در گوشــت چــیــزی بــگــویم

 

 

ایـن یـک اعــتـراف اســت

 

 

مـــــن

 

 

بــــــی او

 

 

دوام نــمی آورم

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ چهارشنبه بیست و نهم آبان 1392 ] [ 20:9 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

جداییمون محاله

 

قصه عشق من و تو

 

 

به قشنگیه خیاله

 

 

من و تو ، ماهی و آبیم

 

 

که جداییمون محاله

 


برچسب‌ها: وبلاگ عاشقانه, شعر عاشقانه, عکس عاشقانه, کد آهنگ پیشواز, جوک
[ چهارشنبه بیست و نهم آبان 1392 ] [ 20:3 ] [ سلطان از ساوه ] [ نظر خوشگلها و با مرام ها ]

نـــازنـــیـــنـــم کـــجــــاســــت ؟

 

آن نازنین کجاست که یادم نمیکند ؟

 

 

صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند ؟

 

 

یک لحظه آنکه بی من ، هرگز نمی نشست

 

 

,

:: 18:0 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

 

دلم که میگیره دفترو باز میکنم خودکارو میگیرم دستم

 

 

و اسمتو رو کاغذ پر میکنم

 

 

خسته میشم

 

 

ازهمه , از همه چیز, از جای خالیت

 

 

از نوشتن زیاد اسمت

 

 

از دنیا و بی وفاییش

 

 

از آدمایی که دست به دست هم دادن تا

 

 

ما به هم نرسیم

 

 

خیلی سخته

 

 

اما من خستگی نمیفهمم

 

 

این خط ( _ )

 

 

این نشون ( + )

 

 

من و تو به هم میرسیم

 

 



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:58 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده
شما باورتون میشه؟؟؟(من که باورم نمیشه!!!)
داستان هدیه دادن باورنکردنی یک پسر عاشق به یک دختر که واقعا آدمو متحول میکنه:
دختر: می‌دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر: آره عزیز دلم


ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:47 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

کلام عشق

عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .

کلید قلب ، زندگی و روح من ... همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.

ادامه در .............

ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

از بهار پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت تازه شکفته ام نمی دانم از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت فعلا در گرمای وجودش غرقم نمی دانم از پاییز پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت در هزار رنگ ان رنگ باخته ام نمی دانم از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت سرد است و بی رنگ از مادرپرسیدم عشق یعنی چه؟
گفت یعنی هرکه در این خانه است از پدر پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت یعنی تو از خواهر پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت هنوز به ان نرسیدم شبی از ماه پرسیدم عشق یعنی چه؟ شرمگین و خجل خود را در اغوش اسمان پنهان کرد شبی دیگر از ماه پرسیدم عشق یعنی چه؟ ماه با چهره ای باز و خندان گفت یعنی مهتاب برای دیدن چشمات ثانیه شماری
می کنم واسه لمس کردن دستای گرمت بی قراری می کنم برای اینکه طاقت دیدن نگاتو داشته باشم روزی صد بار نگاهتو تجسم می کنم واسه جبران روزایی که بدون تو تنها بودم لحظه شماری می کنم تا بغلت کنم و بگم بهترین لحظات زندگی ام لحظات با تو بودن است.

ادامه در ادامه مطالب

 



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:19 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

داستان در ادامه مطالب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:16 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

http://s3.picofile.com/file/7948822903/ds5d3s5ds.jpg

 

داستان در ادامه مطالب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

asheghane www.patugh.ir 11 عکس های عاشقانه و رمانتیک

داستان در ادامه مطالب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:13 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده
شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده
شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:7 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

شاخه گلی خشکیده

 

قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ...

این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.

توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .

چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد .

تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .

تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان – یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید.

...

ادامه داستان در ادامه مطالب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:3 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

حقیقتی پنهان

 

در اتاقو قفل کرد
پرده پنجره اتاق رو کشید
نشست روی صندلی
ُسیگار نیمه کشیده شو برداشت و پک عمیقی بهش زد
تاریکی و دود بود که در هم می آمیخت
و مرد , با چشم های نیمه باز و سرخ ,
به این هم آغوشی رخوتناک , نگاه می کرد
دود سفید و تنبل سیگار , مواج و ملایم , در آغوش تاریکی فرو می رفت و محو میشد
انگار تاریکی , دود رو می بلعید و اونو درون خودش , خفه می کرد
مرد از تماشای این هماغوشی بی رحمانه , سرگیجه گرفت و به سرفه افتاد

....

ادامه داستان در ادامه مطالب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

قربانی


هوا سرد بود،سوزناك و بيرحم.اما صورت محسن خیس عرق.عرق ترس،عرق شرم.در ماشین رو باز کرد و پیاده شد.پیر مرد افتاده بود روی آسفالت کف جاده.محسن هنوز باورش نشده بود که با صدوده کیلومتر سرعت زده به یه پیر مرد... .خیلی دستپاچه بود.قطره های باران هم خیسی صورت ناشی از عرقش رو،دو چندان کرده بود.سراسیمه پیرمرد نیمه جان رو گذاشت تو ماشین و با نهایت اضطراب راه افتاد.
- خدایا چرا اینطور شد؟چرا اینجوری شد؟چرا الان؟چرا تو این موقعیت؟حالا که میخوام برم... .
توی راه بیمارستان،دو سه بار نزدیک بود تصادف کنه.رسید بیمارستان.پیرمرد نیمه جون رو برد بخش اورژانس . پیر مرد رو بردن سی سی یو.محسن با اون وضعیت روحیش،تونست از موقعیتی که پیش اومد،استفاده کنه و از دست انتظامات بیمارستان فرار کنه.
...

ادامه داستان در ادامه مطالب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 15:0 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

قلبم مال تو

پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم
تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد...

.....

ادامه داستان در ادامه مطالب



ادامه مطلب ...


شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:59 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده

دو برادر مهربان

 

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنهاازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصفمی كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند .



شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 14:58 ::  نويسنده : آرمین بامری زاده